دل نوشته های مریم

فرستاده ایی از بهشت

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟... خداوند ا...
21 خرداد 1394

عاقبت مادر میشوم

عاقبت در یک شب از شب های دور کودک من پا به دنیا می نهد ان زمان بر من خدای مهربان نام شور انگیز مادر می نهد ان زمان طفل قشنگم بی خیال در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پاک یاس ها در مشام جان من پیچیده است ان زمان دیگر وجودم مو به مو بسته با هستی طفلم میشود ان زمان در هر رگ من جای خون مهر او در تارو پودم میشود میفشارم پیکرش را در برم گویمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاوید باش در کنارم زندگی اغاز کن میگشاید نور چشمم دیدگان بوسه ها از مهر بر رویش زنم گویمش اهسته ای طفل عزیز میپرستم من تو را «مادر » منم ...
21 خرداد 1394

ماجرای شهربازی

نی نی عزیزم هنوز خدا قابل ندونسته شمارو بفرسته پیشم خبر خوب اصلا ندارم نی نی الناز جون برگشت پیش خدا. خدا میدونه چقد ناراحت شدم فقط احساسشو من درک میکردم بد وضعیتی هستش امیدوارم و از خدا میخوام هرچی زودتر باردار شه و نی نی شو سالم بدنیا بیاره یک دوهفته پیش شام رفتیم باغ الناز جون اینا خیلی خوش گذشت ولی بخاطر الناز واقعا نارحت بودم آخرشب با شیوا -احسان(پسرعمه باباجون + همسر مهربونش) محمد و معصومه و هستی و باران ( پسرعموی باباجون + همسرش مهربونش و 2تا دختر گلش) + الهه جون که میشه دخترعموی بابا جون رفتییم شهربازی دالفک چند تا بازی رو سوار شدیم که 2تاش تا حد مرگ ترسونده منو و اقعا فکر کردم زنده پایین نمیام اون بالا احساس کردم معصومه سکته کر...
20 خرداد 1394

بعد کلی تاخیر اومدم

سلام عزیز دل مامان مریم بعد کلی اخیر اومدم شما هنوز تشریف نیاوردی میومدم ب وبت سر میزدم اما اصلا دست و دل ب نوشتن نمیومد الانم همینطورم ماه پیش که روز مرد از امام علی هدیه خواستم برای میعاد عزیزم قابل ندونستن و شما باز نیومدی الان تو ماه شعبان هستیم ماه پربرکتی که توش تولد کلی از  امام های عزیز و مهربونم هست ولادت امام حسین حضرت ابوالفضل - اما زین العابدین - حضرت علی اکبر و امام زمان مهربون که ایشاا... هرچی زودتر ظهور کنه (اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم )مونده بودم تور از کدومشون بخوام البته از همه خواستم ااما بیشتر از امام زمان چون دقیقا ولادت ایشان مصادف میشه با روزی که قراره من مامان بشم یا نه . افکارم خیلی بهم ریخته...
4 خرداد 1394
1